سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون خرد کمال گیرد ، گفتار نقصان پذیرد . [نهج البلاغه]   بازدید امروز: 2  بازدید دیروز: 0   کل بازدیدها: 2778
 
ریزه میزه
 
: یکی از بستگان خدا
نویسنده: ریزه میزه(شنبه 85/9/11 ساعت 2:41 صبح)

شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی.

پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف چابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه  سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد.

 در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش نداشته‌هاش را از خدا طلب می‌کرد، انگاری با چشم‌هاش آرزو می‌کرد.

خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.
- آهای، آقا پسر!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک  با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید:
- شما خدا هستید؟
- نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!
- آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید!

ژ



نظرات دیگران ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مادر مهربان
: یکی از بستگان خدا
درویشی که به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده شد
کولی زمان
نیکی ما به دیگران ازائی ندارد

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
ریزه میزه
ریزه میزه

|| لوگوی وبلاگ من ||
ریزه میزه

|| اوقات شرعی ||